« اعضای این باشگاه، عضلات افکارشان را پرورش می دهند »
آیا بدنبال کلیدی جادویی میگردید که درب منبع قدرت را برایتان باز کند؟
این کلید در دست خود شماست و وقتی یاد گرفتید که بر افکار خودکنترل داشته باشید، می توانید از آن استفاده کنید.
باشگاه موفقیت داداِستان، به فضل حضرت دوست ، راه رسیدن به کمال و موفقیت را نشان می دهد.
باشگاه موفقیت مجموعه ای از الگو ها ، مهارتی ها ، و شیوه هایی برای درست اندیشیدن و درست رفتار کردن در سطوح مختلف زندگی شخصی، علمی و اجتماعی...
باشگاه موفقیت داداِستان، به شما نشان می دهد که چگونه موفقیتهای خود را درک کنید و از آن الگو بسازید تا مجددا موفقیتهای خود را تکرار کنید.
با همراهی باشگاه موفقیت خواهید توانست به فضل حضرت دوست، سریعتر و به نحوی موثر تر از قبل به اهداف شخصی خود دست یابید.
دوستان فرهیخته
آنچه در مغزتان می گذرد جهانتان را می آفریند.
خدمات باشگاه موفقیت
- آموزش روش های دستیابی به اهداف.
- تکنیک های افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس و ...
- تشکیل دوره های موفقیت و خودباوری و NLP .
- نحوه مقابله با استرس ها و تجسم خلاق داشتن.
- ترک عادت های نامطلوب.
- روش موثر مطالعه.
- آموزش خـانــواده.
- مدیریت زمان.
- مشاوره های فردی و گروهی.
و در یک جمله: قدم به قدم با داوطلبان محترم و حقوق دانان فرهیخته تا برگزاری آزمون اصلی.
یک دو سه
حرکتـــــ...
چه عاملی سبب می شود که کیفیت زندگی افراد متفاوت شود؟
چگونه است که بعضی از هیچ شروع می کنند و خود را به جایی می رسانند که زندگیشان الهام بخش می شود؟
در مقابل چگونه است که بعضی در شرایط ممتاز به دنیا
می آیند، زندگی می کنند و همه امکانات در اختیارشان است، سرانحام به افراد چاق، سرخورده و غالبا شکست خورده مبدل می شوند؟
چرا زندگی بعضی ها نمونه و سر مشق است و زندگی بعضی دیگر مایه عبرت؟
چرا بعضی ها پرشور، شادمان و شاکر هستند و بعضی دیگر مرتبا می گویند: آیا زندگی همین است؟!!
اولین مشغولیت بزرگ ذهنی با این سوال ساده آغاز شده است که:
چگونه می توانم کنترل زندگی خود را به دست گیریم؟
برنامه امروز زندگی من چه باشد که تغییری پدید آورد و سبب شود که من و دیگران سرنوشت خود را شکل دهیم؟
دوستان، بیایید قوانین هستی و کائنات را بشناسیم، از طبیعت پیرامونمان الهام بگیریم و سنتهای الهی را زندگی کنیم که به لطف حضرت دوست، شایسته عشق و هدایتیم و سزاوار افزونی و حرکت.
باشگاه موفقیت = لحظه به لحظه در کنار شما
باید می رفت! به جاده نگاه کرد! جز بیابان خشک و سنگ لاخ چیزی دیده نمی شد، و در انتها سراب، پاهایش سست شد... به زمین افتاد... نه من نمی توانم!!! دست گرمی شانه اش را لمس کرد و صدای لطیفی گوشش را نوازش داد...
چرا حرکت نمیکنی؟ جواب داد، نمی توانم، نمی شود!!!
صدا گفت: من همراه تو خواهم بود، برخیز و به راه نگاه کن... نگاه کرد: خدایا چه می بینم، راهی سرسبز که اطرافش درختان پایکوبی می کردند و پرندگان سرود پیروزی می خواندند، شاد شد... ذوق کرد... بچه شد و آرزوهایش را روی قایق کاغذی نوشت و به جوی زلالی سپرد که رقص کنان به سمت دریا می رفت، او نیز آواز موفقیت خواند و با آرزوهایش همراه شد. دست گرم و صدای لطیف باشگاه موفقیت همراهتان عزیزان.